از شدت تکان ها بیدار شدم. صورت کیت وحشت زده به نظر می آمد. <<چیز هایی درباره گالینا در رادیو می گفتند.>> او داشت زمزمه می کرد و <<اسلحه ،فکر کنم… نمی دانم >>
تلو تلو خوران از تختم به سمت آشپزخانه تمیز رفتم . جایی که کیت صبحانه را آماده کرده بودو به اکوی مسکوی، بهترین اخبار و شوی رادیویی خبری کشور گوش می کرد. صبح شنبه در ماه نوامبر که معمولا مسکو بسیار خنک و دلپذیر بود .نگران نبودم و استرس کیت مرا تحت تاثیر قرار نداده بود.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.