به نظر من تنش بسیار شبیه این است که آدم را مجبور کنند تا لبه ی پرتگاهی راه برود. وقتی در اوج آن قرار داریم، احساس می کنیم هیچ گزینه ی دیگری پیش روی مان نیست؛ دیوار بزرگی سمت چپ و سپس فقط کمی آن طرف تر سمت راستمان صخره ای عمیق و تند وجود دارد. به نظر می رسد که قدمی با لبه ی پرتگاه فاصله نداریم. نیاز داریم چیزی ما را به عقب برگرداند. چیزی که مسیر را باز کند و دیواری که ما را به لبه ی پرتگاه نزدیک و نزدیکتر می کند از میان بردارد.
هنگام مراقبه، احساس می کنم آن دیوار ناپدید می شود و میدان زیبا و بسیار بزرگی بین من و لبه ی صخره جایگزین آن می شود. از هر طرف فضا دارم، می توانم نفس راحتی بکشم و احساس امنیت می کنم. خطر برطرف نشده، چون هنوز لبه ی صخره را از دور می بینم، اما آن قدر نزدیک نیست که ندانم چگونه با آن کنار بیایم. به عبارت دیگر، کاری که مراقبه برایم انجام می دهد این است که به من فضای ذهنی کافی می دهد و مرا از لبه ی آن صخره برمی گرداند. با این دیدگاه جدید، می توانم ببینم که وقتی لبه ی صخره و در حال تقلا بودم، چه دیدگاه محدودی داشتم. همه ی ما به ابزاری نیاز داریم که بتواند ناگهان در ما احساس امنیت و آرامش ایجاد کند. مهم نیست که آن ابزار چیست، اما مهم است که هرچه زودتر ابزاری را پیدا کنید که برای شما موثر است! اگر تلاش می کنید یکی از آن ها را پیدا کنید، پیشنهاد می کنم یکی از انواع مراقبه را امتحان کنید.
همچنین مهم است که به یاد داشته باشید تنش و هراس احساس هایی طبیعی است. هدف لزوما این نیست که هرگز این چیزها را احساس نکنید. هدف این است که سازوکارهای مقابله ای بدست آوریم و اجازه ندهیم تنش و ترس، زندگی ما را کنترل یا ما را تعریف کند. تنش واقعا یک مشکل نیست؛ بلکه مشکل اصلی این است که در آن لحظه اغلب به اندازه ای به مشکل نزدیک هستیم که نمی دانیم چگونه آن را برطرف کنیم.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.